من سراغ گل ها را ، از فصل بهار میگیرم
من پسر بچه ایم ،شوخ و
شلوغ
دو سه روزیست ، رسیدم به بلوغ
پشت من ، در کمرم ، رود سپید ، به خروش آمده است
من ز تن آتش شهوت دارم ، من به آن آتش گو زنده شدم
خواسته یا ناخواسته
من به چشم میبینم
دل میخواهد
دست میچیند
من سراغ گل ها را ، از فصل بهار میگیرم
من زه مریم ها ، نرگس ها ، خاطره ای خوش دارم
آن شقایق ، آن ارکیده ناز ، لاله و لادن و ژیلا
و همه گل های قشنگ
تسلیم شدند به هوای ، آتش من
در شب یلدا بود ، صدفی ناله برآورد
ناله دریا بود ،که به شهوت میگفت (خطاب به شهوت میگفت)
جنس من آب بود سردی من ، میبردآتش شهوت زه تنت
پیش خود گفتم ، دریا ،من تو را میخواهم ، من تو را میخوانم به شنا ،
که در آن سینه تو غوص کنم
و کثافات تنم ، رود در کمرم ، در بدنت سرازیر کنم
و تو در آن لحظه ، چه خوب میخواندی ، قایق چوبی من
تو بمان در ساحل
تو غروب شمس را بر تن دریا بین
در شب یلدا ، بعد از آن شام نجس
من به چشم دیدم گل نیلوفر وحشی ، بر چهره مرداب سیاه
من هوس کردم ، من به دست چیدم نیلوفر وحشی
او حرف نزد
اما یادم بود ، گلهای دگر
که چگونه میخواندند در جشن شهوت من
دوقدم مانده به صبح
چند سانتی ز سرم بیرون است
آن همه نیلوفر وحشی ، برپیکر مرداب
با خنده به من میگویند
دو قدم دیگر خواهی مرد ، و ما
تا ابد شمع مزار تو ، در مردابیم