معنی دیوانه
دیوانه وار گرد شهر میگردم و به در هر خانه آویزان میشوم. زنگ را به صدا در می آورم. از آیفن صدا می آید:
کیه؟
میگویم خانه دوست اینجاست؟
میگوید : گم شو دیوانه!
از شهر خارج میشم و سر به بیابان می گذارم . کلبه ای میبینم . از خاک و چوب. تک و تنها در دل کویر . نزدیک میشوم با تکه سنگی به در کلبه میکوبم . از کلبه صدا می آید :
کیه؟
می گویم خانه دوست اینجاست؟
میگوید:آری
در را باز میکند و با ناز و کرشمه میگوید بفرما دیوانه!
و من برای اولین بار واژه "دیوانه" را در دل کویر معنی میکنم
نویسنده : وحید _ بامداد 29 آبان 1386