داستان - شعر- رومان

Sunday, April 20, 2008

دزدان در شب رسوا میشون



تذکر:استفاده ، چاپ، تکثير آثار بدون اجازه نويسنده امکان پذير نيست

صاحب خانه روز خود را با دیدن ماهیش در آکواریم شروع میکرد . ماهی های زیبا و متنوع بودند و به قول صاحب خانه ،مثلشان یافت نمیشد.اما امروز صبح یکی از ماهی هایش نبود. او بسیار متاثر شد و به یکی از ماهی ها مظنون گشت .آن ماهی را بیرون آورد و در یک تُنگ تَنگ و بسیار کوچک زندانی کرد .تا سزای عمل جنایتش را ببیند

روز بعد: صاحب خانه دوباره با صحنه عجیبی بر خورد کرد . امروز نیز یکی از ماهی ها نبود او به یکی از ماهی ها مظنون گشت و آن را در تنگ تنگ انفرادی زندانی نمود. تا سزای عمل جنایتش را ببیند

هر روز صبح یکی از ماهی ها ناپدید میشد و صاحب خانه به یکی از ماهی ها مظنون میگشت و آن را در تنگ تنگ و بسیار کوچک زندانی میکرد.تا آن ماهی سزای عمل جنایتش ببیند

روز سوم : یک قربانی و یک زندانی

روز چهارم: یک قربانی و یک زندانی

.

.

.

.

.

.

روز 30 ام: یک قربانی و یک زندانی. جمعا 30 ماهی زندانی و 30 ماهی قربانی شده بودند. تا اینکه از آن آکواریم 2 ماهی بیشتر نماند . صاحب خانه نمیدانست کدام یک آن دو ماهی همه ی آن جنایت را مرتکب شده است تا اینکه تصمیم گرفت شب 31 امین روز را به انتظارنشیند و خود شاهد جنایت باشد تا ببیند کدام یک مجرم و جنایت کار است . نزدیک های سحر از پنجره صدایی آمد و گربه وحشی پشمالو سیاه رنگ با چنگال های تیزش به اکواریم نزدیک شد.یکی ازآن دو ماهی را گرفت و فرار کرد . صاحب خانه حالا با 31 قربانی و 30 زندانی متوجه شد کی آن همه جنایت را مرتکب شده است


0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]



<< Home