داستان - شعر- رومان

Tuesday, November 20, 2007

معنی دیوانه


دیوانه وار گرد شهر میگردم و به در هر خانه آویزان میشوم. زنگ را به صدا در می آورم. از آیفن صدا می آید:

کیه؟

میگویم خانه دوست اینجاست؟

میگوید : گم شو دیوانه!

از شهر خارج میشم و سر به بیابان می گذارم . کلبه ای میبینم . از خاک و چوب. تک و تنها در دل کویر . نزدیک میشوم با تکه سنگی به در کلبه میکوبم . از کلبه صدا می آید :

کیه؟

می گویم خانه دوست اینجاست؟

میگوید:آری

در را باز میکند و با ناز و کرشمه میگوید بفرما دیوانه!

و من برای اولین بار واژه "دیوانه" را در دل کویر معنی میکنم

نویسنده : وحید _ بامداد 29 آبان 1386



1 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]



<< Home