داستان - شعر- رومان

Friday, January 18, 2008

بهوش باش دراین زمانه پست

در یکی از شب های تابستان . بر پشت بام خانه پدری . آرمیده بودم که ناگاه از طویله اشراف زاده ای . صدایی به گوش رسید . چون گوش را به جانب صداتیز کردم . دیدم الاغی با غلامی در مصاحبت است . الاغ همیگفت: ای غلام شنیده بودم آدمی اشرف مخلوقات است پس تو چرا خانه ات طویله خران است و بالشتت کاه قاطران . غلام در جواب الاغ همی گفت : تو بار بردنت به طویله کشانده و من حرف بردنم . وسلام
بهوش باش دراین زمانه پست

تو بی عقل نبری حرف زبالا دست

تا خری در طویله ی اشرافیان

گیر ندهد به مقام آدمیان

                    • وحید 26/10/1386



0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]



<< Home